آری

آری، زندگی را بنگار، به نگاری، زندگی را بنما، به نمایی زندگی را بسرا، من سلام، تو سرود، بر سرود تو سلام بر سرود من درود

Sunday, September 03, 2006

شب است و صدای "آنسوی غروب" و من، حیف که پشه ها از پشت نمی گذارند پنجره را باز کنم و گرنه شاید ماه باشد، این طرف که همه زردی دارند ولی آنطرف حتما مهتابی است، صدایشان را می شنوی؟! ستاره ها آنطرف تاب بازی می کنند. شاید هم شهابی آرزوهای برآورده مردم را از خدا به زمین می آورد.

شاید تو هم بیداری و پشت پنجره هستی، هی! اونجایی؟! این طرف زردی است ولی هنوز شب است! آن طرف مهتابی است؟ چه آرامشی دارم وقتی می دانم تو پشت پنجره ای، تصورش را بکن، پنجره را که باز کنم تو را می بینم، ایستاده ای یا نشسته؟ نمی دانم، آخر پشت پنجره را که نمی توانم ببینم، اما مطمئنم نور مهتاب چاله های دوست داشتنی صورتت را پر کرده است. حتما هوا باد هم دارد. این طرف کولر هست بد نیست ولی مویی نمی افشاند، یا لباسی، راستش را بخواهی این طرف اصلن چیزی نیست که باد بخواهد تکانش دهد همه چیز سفت است، ولی آنطرف شرط می بندم باد نصفی از تو را برده است، ولی آب حوض با کمک مهتاب آنرا از چنگش در آورده.

عجب شب قشنگی است و صدای "آنسوی غروب" و ما، ولی حیف که پشه ها از پشت نمی گذارند پنجره را باز کنم.

1 Comments:

Blogger BobXi said...

Che kassi bood , seda zad ABI ?

khiely michasbe !!! bikar bashy , bia bebini

kolli update shode !!! :D

Sunday, September 03, 2006 10:43:00 AM  

Post a Comment

<< Home