نشسته گوشه اي دلگير و تاريک / دمش بسته، دلش خسته، سرش لیک
صدایش می کند سازی ز دوری / نگاهی، اختری، با کوره نوری
نیا اینجا، که این راه چاه دارد / بیا اینجا، بدان دل آه دارد
بیا اینجا که سبزی تاج دارد / نیا اینجا به سر تاراج دارد
برو آنجا که دل بازار دارد / نیا اینجا که عشق آزار دارد
بیا اینجا خریدارت همین جاست / بی بازار؛ مهره ی مارت همین جاست
نیا اینجا، که اینجا هیچ جا نیست / نیا اینجا، تو را در دل، قسم، هیچ جا نیست
نشستم گوشه ای سرد و پریشان / جدا از این و آن و هر که ایشان
به خود گویم همه اینها سراب است / فقط در خواب و رویایش جواب است
همه ی این حرفها نقش آب است / چه وزن بیت آتی بد خراب است
چه وزن بیت آتی بد خراب است
گو بهار آی بیارای زمستان دل
گو بر این ابر، ببار و به بار آر گلستان دل
صدایش می کند سازی ز دوری / نگاهی، اختری، با کوره نوری
نیا اینجا، که این راه چاه دارد / بیا اینجا، بدان دل آه دارد
بیا اینجا که سبزی تاج دارد / نیا اینجا به سر تاراج دارد
برو آنجا که دل بازار دارد / نیا اینجا که عشق آزار دارد
بیا اینجا خریدارت همین جاست / بی بازار؛ مهره ی مارت همین جاست
نیا اینجا، که اینجا هیچ جا نیست / نیا اینجا، تو را در دل، قسم، هیچ جا نیست
نشستم گوشه ای سرد و پریشان / جدا از این و آن و هر که ایشان
به خود گویم همه اینها سراب است / فقط در خواب و رویایش جواب است
همه ی این حرفها نقش آب است / چه وزن بیت آتی بد خراب است
چه وزن بیت آتی بد خراب است
گو بهار آی بیارای زمستان دل
گو بر این ابر، ببار و به بار آر گلستان دل
5 Comments:
بعععععع
آقا! شنیده بودم شعر می گی. فکر نمی کردم تا این حد.
همین که اینا گفتـــــــــــــــن
haaaaaaa, khabam navayad !!!
ُیه سری هستن تو این شرایط پا میشن و می رن. حالا کجاش؟ من هم نمی دونم می رن بالاخره یه جایی پیدا کنن.
با اجازه یه شعری از سهراب :
(گفتم شاید با حال و هوای شعرت تناسب داشته باشه. اگه اشتباه کردم بزار به حساب حال و هوای خودم)
گوش كن ، دورترين مرغ جهان مي خواند.
شب سليس است، و يكدست ، و باز.
شمعداني ها
و صدادارترين شاخه فصل ، ماه را مي شنوند.
پلكان جلو ساختمان ،
در فانوس به دست
و در اسراف نسيم ،
گوش كن ، جاده صدا مي زند از دور قدم هاي ترا.
چشم تو زينت تاريكي نيست.
پلك ها را بتكان ، كفش به پا كن ، و بيا.
و بيا تا جايي ، كه پر ماه به انگشت تو هشدار دهد
و زمان روي كلوخي بنشيند با تو
و مزامير شب اندام ترا، مثل يك قطعه آواز به خود جذب كنند.
پارسايي است در آنجا كه ترا خواهد گفت :
بهترين چيز رسيدن به نگاهي است كه از حادثه عشق تر است.
Post a Comment
<< Home