ازین مسخره تر نمی شود!؟
من نبودنم صفر است یا منهای یک؟
یعنی نباشم جهان منهای یک می شود یا هیچ؟
جهان مجموعه مرجع است و اگر من نباشم همچنان مرجع می ماند، از این چه برداشتی می توان کرد؟
دارم تصورمی کنم اگر نباشم، چه اتفاقات و تغییراتی در جهان می افتد ولی جهانی که من در ان اینها را بررسی می کنم در ذهن من وجود دارد و با من از بین می رود که یعنی نمی شود تصور کرد؛ شاید هیچ است -این بهترین حالت است-
.
سامویل بکت چیزی گفت که نباید گفت من هم نمی گویم ولی به قول آن علی هاشمی که البته علی خودمان هم امشب گفت آدم بین پروانه بودنش و خودش می ماند.
...
نمی دانم مال کیه اما زندگی حبابيست بر سرابی که در خواب بيند مست خرابی؛ اصلن همین بود؟ اگر بود ربطش هم همین بود؟
جالب این است که اینجا کاملا گرم است و من سردم است، انگاری ترک می خورَدَم.
برعکسش را قبلن تجربه داشته ام که هیچ گاه هم ترمیم -مثل آن که مادرم اورده بود- نشد
...
خیلی شبیه شبهاست که خوابم می اید و از شدت بی خوابی خوابم نمی برد.
...
آن شب مسعود رایگان گفت هر چه بخواهی ان می شود مثالی هم اورد که خیلی دلنشین بود، اما نگفت که این ان همانست که می خواهی یا آنست که می خواهد. من هم نمی گویم.
نمی دانم این مسعود رایگان همسر تیموریان است یا استاد تئاتر سوئد یا همسر همسر سابق مدنی یا مسعود رایگان یا آنکه ان شب از خواستن می گفت یا که
...
دود غلیظ می شود، هوا گرم است، از وقتش می گذرد، آقا که می شوم، سایه که می شوید، هیچ که میشود،...
اینکه کلی معلول و به دنبال دست کم یک علت، هم کلی هیجان سرد دارد.
...
می دانی چیست؟
دیگر من هم نمی دانم.
یعنی نباشم جهان منهای یک می شود یا هیچ؟
جهان مجموعه مرجع است و اگر من نباشم همچنان مرجع می ماند، از این چه برداشتی می توان کرد؟
دارم تصورمی کنم اگر نباشم، چه اتفاقات و تغییراتی در جهان می افتد ولی جهانی که من در ان اینها را بررسی می کنم در ذهن من وجود دارد و با من از بین می رود که یعنی نمی شود تصور کرد؛ شاید هیچ است -این بهترین حالت است-
.
سامویل بکت چیزی گفت که نباید گفت من هم نمی گویم ولی به قول آن علی هاشمی که البته علی خودمان هم امشب گفت آدم بین پروانه بودنش و خودش می ماند.
...
نمی دانم مال کیه اما زندگی حبابيست بر سرابی که در خواب بيند مست خرابی؛ اصلن همین بود؟ اگر بود ربطش هم همین بود؟
جالب این است که اینجا کاملا گرم است و من سردم است، انگاری ترک می خورَدَم.
برعکسش را قبلن تجربه داشته ام که هیچ گاه هم ترمیم -مثل آن که مادرم اورده بود- نشد
...
خیلی شبیه شبهاست که خوابم می اید و از شدت بی خوابی خوابم نمی برد.
...
آن شب مسعود رایگان گفت هر چه بخواهی ان می شود مثالی هم اورد که خیلی دلنشین بود، اما نگفت که این ان همانست که می خواهی یا آنست که می خواهد. من هم نمی گویم.
نمی دانم این مسعود رایگان همسر تیموریان است یا استاد تئاتر سوئد یا همسر همسر سابق مدنی یا مسعود رایگان یا آنکه ان شب از خواستن می گفت یا که
...
دود غلیظ می شود، هوا گرم است، از وقتش می گذرد، آقا که می شوم، سایه که می شوید، هیچ که میشود،...
اینکه کلی معلول و به دنبال دست کم یک علت، هم کلی هیجان سرد دارد.
...
می دانی چیست؟
دیگر من هم نمی دانم.
4 Comments:
الان ساعت 10 ه من هنوز شبكه نخوندم (و اينجوري كه به نظر مياد نميخوام بخونم)
خيلي وقته كه ديگه نمي نويسم.نوشتن رو نوعي ضعف مي دونم. خنده داره نه؟
شايد يه جاهايي لازمه كه انسان خودش رو مرجع بگيره. كاري بكنه كه تو فيزيك مي كنن. ميگن من مرجعم و همه چيز با من سنجيده ميشه.مهم نيست من با چه سرعتي نسبت به كجا حركت مي كنم. سرعت نور هميشه ثابته.
وقتي مي نويسم انگار يه سطلي هستم كه سوراخه و هيچ چيز مثل سوراخ بودن شخصيت سطلو تحقير نمي كنه
برو بشين شبكه بخون : دي
ولی من خوندم! ؛)
فکر می کنم منظورت از نوشتن، این نوع نوشتن به صورت عمومیه!
خوب قبول دارم ضعف می تونه منجر به این رویکرد! بشه ولی اینکه لزومن اینطور باشه رو نمی پذیرم
اینم که به دستور شما بود!
مشکلی که من هم حرفش رو زدم همین ناتوانی از گرفتن مرجع به این صورت بود، در واقع مشکل همون عدم قطعیت در صورت عدم وجود مرجع واحد و حقیقیه که دیشب حرفشو زدی و البته سالها پیش بزرگان گفته اند :دی
یا به زبان غیر فیزیکی این می شود که حقیقتی نمی توان یافت جز نمود واقعیاتی که هر کس در ذهن خود دارد
یا اینکه آیا می توان ادعا کرد که اصلن حقیقتی وجود ندارد؟!
نهایتش اینه این نمودهای واقعیتی را با کمک وسایل ارتباطی-انسانی-فیزیکی شیر(share) کنیم
که می رسیم به بحث ضعف زبان و بحث عدم هماهنگی کامل مفهوم های هم اسم-زبانی- در دو ذهن جدا و در بعضی موارد تقابل آنها.
و و و و و و و...
اما...
اینجا یک اما هست که خیلی مهم است که همه این حرفها رو به باد می ده و می بره اونجا -پشت بیشه ها!؟ :دی- که نه تضاد و تقابلی معنی می دهد و نه تساوی و هماهنگی و تنها یک چیز هست که شاید بشود حقیقت نامیدش!
فک کنم اینجا آخر بحث دیشبمون بود که البته مجیدم بود.
می دونی در عین اینکه می گم این بحثا نتیجه ای ندارن -و هیچ جایگاه عملی شاید در زندگی- اما لذت بخشن! مثل سرگرمی ای می مونه که آدم بین کار اصلیش درگیرش می شه و هیچ نتیجه جز سرگرمی نداره!
حس می کنم همون یه زنگ به بابام بزنم بهتره
حداقل نتیجه داره ;)
tajrobeye injoori ghati kardan ro daram!:D
Post a Comment
<< Home