آری

آری، زندگی را بنگار، به نگاری، زندگی را بنما، به نمایی زندگی را بسرا، من سلام، تو سرود، بر سرود تو سلام بر سرود من درود

Saturday, February 10, 2007

افسانه 1900

کاملا آرام شده بود و فقط گوش می داد،
تجربه ای ناشناخته از یک گذشته ازلی،
دریا فکر می کرد این صدای آسمان است،
فکر می کرد عاشق آسمان شده است.

بعد ها فهمید آسمان نیست؛ کشتی است؛
کشتی نیست؛ مردی است که در کشتی پیانو می نوازد.

دوباره متلاطم شده بود؛ ولی از جنسی دیگر.

آخرین باری که صدای محبوبش را شنید، گردابی درونش بر پا شد،
طوری که کشتی طاقت نیاورد و بلعیده شد.

مرد محکوم شد و دریا
مرد که تا همیشه بمیرد
دریا که تا ابد عشقش را در دل خود نهان کند و آرامگاهش باشد.

مرد دریافت و دریا
مرد که می تواند با صدای دلش به عظمت یک آسمان باشد،
دریا که تمامش از قطره اشکی که می خواست باشد، کمتر است.

----

شاید، شاید ربطش به این فیلم کم باشد.


.Max: You're never really done for, as long as you've got a good story and someone to tell it to.

Max: Sometimes that is the way you have to do it, you go right back to the beginning.

1900: It wasn't what I saw that stopped me Max... it was what I didn't see.

1900: Take Piano, keys begin keys end you know there 88 of them nobody can tell you any different, they are not infinite, your infinite... I don't lose keys, the music that you can make... is infinite; I like that, that I can live by...

1900: You rolling out in front of me keyboard of millions of keys millions and billions of keys that never end, and that's the truth Max that they never end, that keyboard is infinite... and if that keyboard is infinite, that on that keyboard there is no music you can play, you sitting on the wrong bench... that is god's piano.

1900: Christ, did you... did you see the streets just the streets there were thousands of them, then how you do it down there, how do you choose just one... one woman, one house, one landscape to look at, one way to die...

1900: Land!... land is a ship too big for me, It's a woman too beautiful, it's a voyage too long... perfume too strong...

0 Comments:

Post a Comment

<< Home