آری

آری، زندگی را بنگار، به نگاری، زندگی را بنما، به نمایی زندگی را بسرا، من سلام، تو سرود، بر سرود تو سلام بر سرود من درود

Sunday, February 04, 2007

به کلمه ف هستم.

فضا تنگ است و نفسها حبس که مبادا ذره ای هدر رود.

بابا
آب
داد

گوشی را بعد از یک هفته درست نکرده بود؛ من عذاب وجدان داشتم وقتی پیشش می رفتم؛ چون بهش گفته بودم فردایش می آیم و می گیرم.

مامان
یاد
داد

با کلی ترس و اضطراب رفتم عذر خواهی کنم؛ او عذر خواهی کرد.

دوست
سر
داد

ازش کمک خواستم، اذیتم کرد؛ ناراحت شدم، کمکم کرد؛ بیشتر ناراحت شدم

دوست
دل
داد

هیچ نمی دانست؛ حتی برای لحظه ای هم به سنگی دل نبسته بود؛ برای اندک زمانی هم زیبایی پیچش پر معلقی را درک نکرده بود

تو
چی
دادی؟!
های با توام آری!


ای بر چکاد لحظه هایتان مفتخر
چه می دانید که از ناسوت ناگزیرانید!؟
چه فکر می کنید که نهایت ذهنتان "فواره" ای بیش نیست؟


اسباب بازیهایم کوک نیستند،
ماشینم را حسابی عقب می کشم و ول می کنم، می رود و محکم به دیوار می خورد
انگار که با پتکی هر نفس. بر قلبم می کوبند.


Des images me reviennent
Comme un souvenir tendre
Une ancienne ritournelle
Autrefois en décembre
Je me souviens, il me semble
Des jeux qu'on inventait ensemble
Je retrouve dans un sourire
La flamme de mes souv'nirs
Je me souviens, il me semble
Des jeux qu'on inventait ensemble
Je retrouve dans un sourire
La flamme de mes souv'nirs
Et, au loin, un écho
Comme une braise sous la cendre
Un murmure à mi mots
Que mon coeur veut comprendre
Une ancienne ritournelle
Loin du froid de décembre

Anastasia

2 Comments:

Blogger پژمان said...

chand taa post ro cheloonde boodi intoo?
tirippe majoon bood!

Sunday, February 04, 2007 3:52:00 PM  
Anonymous Anonymous said...

زیبا بود ولی خیلی جاهاش برام مبهم بود البته از همین زیبایی ابنهام بیشتر لذت بردم

Monday, February 05, 2007 5:51:00 PM  

Post a Comment

<< Home