آری

آری، زندگی را بنگار، به نگاری، زندگی را بنما، به نمایی زندگی را بسرا، من سلام، تو سرود، بر سرود تو سلام بر سرود من درود

Monday, February 05, 2007

آزادی - دو

وقتی حس می کنیم و باور نمی کنیم،

وقتی می خواهیم و فرار می کنیم چون دلیلی نمی بینیم،

وقتی هستیم و می خواهیم نباشیم و دوست داریم باشیم،

وقتی چشمانمان را می بندیم به روی زیباییها تا بتوانیم نبینیم انچه دوست داریم،

وقتی با خودمان لجبازی می کنیم.

وقتی نمی خوانیم روزی که باید خواند و نمی خوابیم شبی که باید خوابید،
نمی بینیم وقتی که باید دید، نمی کنیم وقتی که باید کرد،

وقتی نمی خواهیم آنچه را می خواهیم،

چه می شود ما را؟!

می گفت گاهی آزادی را از خود سلب می کنیم تا به خودمان ثابت کنیم که آزادیم.

3 Comments:

Blogger Hamidreza said...

آزادی و اختیار و قضا و قدر و ...

Monday, February 05, 2007 12:17:00 PM  
Anonymous Anonymous said...

نشونه های یهروح نا آرامه
روحی که در سکوت حیرت ما فریاد می زند.
و مدام خود را به دیوار های تن ما می کوبد انگار در حبس است .
او را در قفس خویشتن به بند کشیده ایم در این جهان دنبال دشتی آزاد برای اوییم.
خود حبسش کرده ایم و خود تمام زندگیمان را صرف ازاد کردن او می کنیم.

Monday, February 05, 2007 5:56:00 PM  
Anonymous Anonymous said...

دیر زمانی ست در غروری ابلهانه فرو رفته ایم. تو در خود. من در خود.من به فکر خویش. تو در فکر خویش. من به نام کنکور در خودم غرق شدم. تو به نام ای سی ام و هر دو به کار دیگری مشغول. هرگز پیشتر اینقدر به کسی جز به خودم فکر نکردم. و هرگز بیشتر دلم برای افکار قدیمی خودم تنگ نشده. چه می شد اگر می شد بدون ضرر کردن به فکر دوستان باشیم؟ چه می شد اگر می شد بدون ترس از آینده به فکر حال باشیم. به نظرت واقعا تا کی باید حال را قربانی آینده کنیم؟

پ.ن. فردا می بینمت البته امیدوارم

Monday, February 19, 2007 11:28:00 PM  

Post a Comment

<< Home