آری

آری، زندگی را بنگار، به نگاری، زندگی را بنما، به نمایی زندگی را بسرا، من سلام، تو سرود، بر سرود تو سلام بر سرود من درود

Wednesday, December 27, 2006

بازی بازی

خوب پنج تا خیلی کم است و خوب این خیلی خوب است؛ مانده ام از کدام بگویم!؟
-از کارهایی بگویم که هر روز تکراری و با سماجت تمام انجام می دهیم تا نکند در مواقع بیکاری به روزمرگی بیهوده مان فکر کنیم.
کتابهایی که می خوانیم تا برای لحظاتی ندانیم اینکه می دانیم نمی دانیم-
سیگاری که می کشیم تا از جمله "ازینکه در این مکان سیگار نمی کشید، متشکریم" بر دیوار، خجالت نکشیم-
فیلمهایی که از زندگی می بینیم، که در زمان دیدنشان باور کنیم می توان جور دیگر بود. -
- فعلهایی که جمع بکار می بریم، تا در"تنهایی که می دانیم هستیم" تنها نمانیم.

همم... خوب اون 5 نفرم اونهایی که فکر می کنن می تونن قسمتی از جمع این فعل باشند. :)
-----


اسمشو نمی خواسم یلدا بازی بذارم، چون یلدا رو مطلبای بهتری دوست داشتم و داشتم که بنویسم، اما چیزش نبود!؟ یا فراخیش بود! نمی دانم.
در هر صورت این هم به خاطر دعوت دوستان بود، تا جایی که من می دونم حمید و هادی.

فعلن
:)

Tuesday, December 12, 2006

سیاسی

پینوشه مرد.

من شیلیایی نیستم.

اما...

به دنیا و تاریخ زنده ام.


Saturday, December 02, 2006

چون در وصف دلم بگم که ناید به گران
بر همین و آن و همه ی دگران
سر دست دلم هوای گفتن دارد
زین برگ ریزان و زان برف خزان