And life goes on...
بچه: بچه های شما هم سالم موندن.
زن روستایی: بله، این سه تا پیش من بودن سالم موندن ولی دختربچه ام، اولی، پیش بابام بود زیر آوار موند ... خوب دیگه خدا اینجوری می خواست.
بچه: خدا که دوس نداره بنده هاشو بکشه
زن: اگه نکشته پس کی کشته؟
بچه: زلزله کشته، ...
زن: تازه بچه ام امسال می خواس بره کلاس اول
بچه: بالاخره خدا نکشته، زلزله مثه یه سگ هاره که بعضیا رو که سره راش هس می گیره تیکه پاره میکنه بضیا که سره راش نیس نمی گیره؛ وخ نمی کنه.... تازه اونیم که مرده شانس اورده چون تازه می رفته کلاس اول از درس و مشق راحت شده ... شما حتما اون داستانو شنیدین همونی که حضرت ابراهیم می خواس پسرشو بکشه ها! اول می خواسه پسرشو بکشه با شمشیر؛ خدا فرمان داده که... خدا گفته که برو پسرتو بکش ، این که رفته شمشیرشو ورداره که اورده دم شیکمه پسرش، یهو واسش یه گوسفند اوردن که اونو بکشه به جای پسرش، اونوخ میاد دختر هف ساله شما رو بکشه که تازه زندگیشو شروع کرده!؟ تازه من فک می کنم که بچه شما که موندن قدر زندگیو بیشتر می دونن.
زن: این حرفا رو تو از کجا یاد گرفتی؟!
بچه: نصفشو از تاریخ یاد گرفتم، نصفشو آقای روحی گفته، نصفشم خودم.
...
از زندگی و دیگر هیچ
زن روستایی: بله، این سه تا پیش من بودن سالم موندن ولی دختربچه ام، اولی، پیش بابام بود زیر آوار موند ... خوب دیگه خدا اینجوری می خواست.
بچه: خدا که دوس نداره بنده هاشو بکشه
زن: اگه نکشته پس کی کشته؟
بچه: زلزله کشته، ...
زن: تازه بچه ام امسال می خواس بره کلاس اول
بچه: بالاخره خدا نکشته، زلزله مثه یه سگ هاره که بعضیا رو که سره راش هس می گیره تیکه پاره میکنه بضیا که سره راش نیس نمی گیره؛ وخ نمی کنه.... تازه اونیم که مرده شانس اورده چون تازه می رفته کلاس اول از درس و مشق راحت شده ... شما حتما اون داستانو شنیدین همونی که حضرت ابراهیم می خواس پسرشو بکشه ها! اول می خواسه پسرشو بکشه با شمشیر؛ خدا فرمان داده که... خدا گفته که برو پسرتو بکش ، این که رفته شمشیرشو ورداره که اورده دم شیکمه پسرش، یهو واسش یه گوسفند اوردن که اونو بکشه به جای پسرش، اونوخ میاد دختر هف ساله شما رو بکشه که تازه زندگیشو شروع کرده!؟ تازه من فک می کنم که بچه شما که موندن قدر زندگیو بیشتر می دونن.
زن: این حرفا رو تو از کجا یاد گرفتی؟!
بچه: نصفشو از تاریخ یاد گرفتم، نصفشو آقای روحی گفته، نصفشم خودم.
...
از زندگی و دیگر هیچ